شعر عاشقانه

اگه دنیا اینه من دیگه نمیخوام تو این دنیای مسخره باشم

تازه یکی دو هفته بود با نیما که خیلی دوسش داشتم سره یک مسئله ی مسخره بهم زدم و بعدش واسه فراموش کردنه نیما رفتم با ارمین دوست شدم.اونم خیلی زود مهرش تو دلم افتاد.اون روزی که با ارمین دوست شدم بهش گفتم من دوست دارم پسر تکپر باشه اونم قبول کرد حتی چندین بار حرف ازدواجم زده بودیم و بهمم گفته بود تو رو خیلی دوست دارم.

امروز من از مدرسه تعطیل شده بودم دیدم یکی از دوستای دوره ی راهنماییم که اسمش مطهره بود اومد پیشم بهم گفت" تو با ارمین دوستی؟" منم گفتم اره دوستم.گفت"چند وقته؟" گفتم یک هفته گفت شادی شماره ی گوشیتو بده منم دادم و باهاش خدافظی کردم.

ظهر اومدم خونه دیدم ارمین بهم اس داده گفته"تو کی هستی که به دوست دخترمن گفتی من باهات دوستم؟"

من داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم گفتم"دوست دخترت کیه دیگه؟" گفت"اصلا مگه منوتو باهم دوستیم؟"

من گفتم"اره باهم دوستیم"گفت"چرت و پرت نگو من اصلا شمارو نمیشناسم."

من داشتم از تعجب سکته میکردم گفتم"مگه تو ارمین نیستی؟"

گفت"اره من ارمینم یا الان به مطهره میگی که دروغ گفتی من باهات دوستم یا حالتو میگیرم"

اینو که فهمیدم ناخوداگاه اشک از چشمام سرازیر شد فکر نمیکردم انقدر نامرد باشه.تنها چیزی که عذابم میداد این بود که چرا اولش نگفت که من تکپر نیستم؟

خلاصه خیلی حالم بده سرم درد میکنه.

از در و دیوار داره واسم بدبختی میباره اخه چرا همیشه اونایی که خیلی دوسشون داریو زود از دست میدی ولی اونایی که هیچ حسی بهشون نداری همیشه دنبالتن

به قوله دکتر شریعتی"من تو را دوست دارم                          تو دیگری را

                                 دیگری دیگری را                       و در این میان همه تنهاییم."

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: